محل تبلیغات شما

قایق



.

من بی تو در دامان یک پاییز جاماندم!

مانند مرغی از عطش لبریز جاماندم. .

.

مرغان دیگر از خیالت بال و پر چیدند

من مرغ بی بالم که در پرهیز جاماندم!

یاران دیگر بار خود بهر سفر بستند

درگیر تب بودم که در تبریز جاماندم.

.

من شاعری آزاده از دام غمت بودم

در بند حصر خسروی پرویز جاماندم

انگار ای روح غزل عین خیالت نیست؛

در کاسه ات از طعم غم لبریز جاماندم!

من کودک حوای عشقم لیک بی مادر

در کوچه باغ مبهم پاییز جاماندم!

باغ نشابورت مزار سربداران است.

سیبم که بر شمشیر این چنگیز جاماندم!

#شعروطراحی :

#راشین_گوهرشاهی

#soulpainting #spiritualpainting &#poem by:

#Rashin_Goharshahi


مرا در خودت دفن کن!

مهرت را بر من بتاب!

بارانت را بر من ببار؛

آنگونه که در تو بشکوفم !

آنگونه که پیچک شوم بر بازوهات

آنگونه که بغض شوم در حنجره ات

درد عشق شوم در سینه ات.

مرا در خودت دفن کن!

می خواهم بدانم در رویاهات،

خواب کدامین پری را دیده ای!

بر زورق کدام آرزو نشسته ای!

و بر دریای

کدامین عشق

شناوری؟

می خواهی با تو

همسفر شوم؟

مرا در خودت دفن کن؛

تا جهان را

از زاویه ی چشمهای تو ببینم!

تا درد شقیقه ات را حس کنم!

و ازینکه دیگر چیزی با من

نگویی

نترسم!

مرا

در خودت بمیران؛

اگر می خواهی

سکوت کنی!

#راشین_گوهرشاهی


کلاغی در من ریشه دوانده؛

پاییز جان!
از آن کلاغها که از مترسکها،
نمی ترسند!

هر روز پنجه های کلاغ،
در باتلاق جمجمه ام
فروتر می رود؛

و با قارقار وهم آلودش
پرده ی هوشم می درد
نه من از او
رهایی دارم؛
و نه او از من!

کاشکی لطف کنی؛
اینبار که می آیی،
پنجه های کلاغت را
از روحم جمع کنی ببری!
وگرنه این مرغ وحشی،
لانه میکند بر فلسفه ام
و
رگهای روحم را
به اشک آسمان می بافد و
دستان چوبی ام را
به نردبانهای زمین،
تا باران ببارد و
کرمها از من بالا تر روند،
و در چشمهایم پیله کنند.

و آنوقت پروانه ها ی رقصان
قوانین عاطفه ام را بر هم می زنند
و تو مفهوم اندوه بارت را
از دست می دهی و
عاشق می شوی
و من معنای وهم آلودم را
از دست می دهم
و شاعر می شوم؛
آنوقت بهار می شود و
نظم طبیعت
برهم می خورد!

پاییز جان!

#شعرنقش :
#راشین_گوهرشاهی


دلم گرفته و فکرم از التهاب پر است

فضای زندگی ام از هوای خواب پر است

یکی درون دلم رخت چرک می شوید

و ذهن خسته ام از بغض و اضطراب پر است

به قتل من همه ی زجرها کمر بستند

که بی تو خانه ام از رنج بی حساب. پر است

خیال دارم ازین شهر بی تو؛ بگریزم

دکانم از هوس کاسه ی شراب پر است

نشانه ای ز حضورت در این بیابان نیست

و دشت تشنگی ام از غم سراب پر است.

سبوی جان مرا با غضب به خاک انداز

که جام سینه ام از بغض بی جواب پر است

کجا حضور تو را می شود امیدی داشت؟

از انتظار تو هر صفحه ی کتاب پر است.

#شعرونقاشی:

#راشین_گوهرشاهی


وقتی سکوت میکنم

تو را از یاد نبرده ام

منتظرم صدایم کنی!

وقتی سکوت میکنی

مرا از یاد برده ای

منتظری صدایت کند.

وقتی سکوت میکند

مرا از یاد نبرده است

منتظرست صدایش کنم؛

و این تسلسل باطل یعنی؛

عشق بیماری خطرناکیست!

#راشین_گوهرشاهی


شاید باید سیاره ات را ترک کنم!

شاید باید گل سرخ تو را

همانگونه که هست؛

در سیاره ات بگذارم و کوچ کنم!

اما

وقتی دلم برایت تنگ می شود؛

نمی دانم با ماندن چه کنم!

نمی دانم با رفتن چه کنم!

#نقش و #قلم :

#راشین_گوهرشاهی

#spiritualpainting &

#poem by:

#rashin_goharshahi


به وحشیانه ترین شکل رفته ای که بمانی

کجاست قاتل شعرم؟ کسی که هست؛

همانی!

من آن گزاره ی پرتم که از حدود نگاهت

گذشته ام که حدود نوشته ام تو نخوانی!

کسی نبود که پایم به خلوتت برساند

به پای عشق تو دردا به سر رسید جوانی

غریب شهر خیالت اگر که هست، همانم

و مانده ام که دهم جان تو را؛ اگر بستانی

به سایه های تو سوگند، می روم که بمانم

کسی که نیست بخواند مرا_ کجاست؟ تو آنی!

رهی نبود که دستم به دامنت برساند

بیا که موج امیدم به ساحلت برسانی!

#راشین_گوهرشاهی

#شعرمعاصر #غزل


آخرین جستجو ها

آریا مارکتینگ، مجله آنلاین بازاریابی،فروش،کسب و کار و کارآفرینی heulomisalz furcuaconfe بروزترینها کارمند کیمیا کار در منزل با درآمد بالا فروش مینی پی ال سی miniplc امرن Omron رسادیتا-طراحی سایت,طراحی سایت حرفه ای,طراحی وب سایت اختصاصی دنیای نوزاد و کودک